ღ♥ღ LoVe iS ...ღ♥ღ

ღ♥ღگیتاریست عاشقღ♥ღ

ღ♥ღ LoVe iS ...ღ♥ღ

ღ♥ღگیتاریست عاشقღ♥ღ

عاشقانه ها

تنهایی

تنهایی من، همان انتظارم است

و انتظارم، همان عشق!

و عشق تنها بهانه ی بودنم!

بی بهانه ام نکن!




بعد از رفتن تو

چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…

چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم

نه

قلم در دست من نیست

من نقاش این تنهایی نیستم

این خاطرات شب چشمانت است که

قلم در دست گرفته..

و به حرمت شبهای تلخ من

بعد از رفتن تو

حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند

 

 



جز تو

دلتنگی حس غریبی است

که فقط در دل رخنه میکند ، دلتنگی آرایه ادبی سینه است ،

دلتنگی را میتوان در شب احساس

کرد وقتی که همه جا تاریک است، وقتی که کسی جز

خودمان درخیابان خلوت دل قدم نمی زند

و پِی چیزی و گم کرده ای می گردیم و آن گم کرده کسی و چیزی نیست

جز تو...

 

 



آخرین لحظه دیدار

در اخرین لحظه دیدار به
چشمانت نگاه کردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو یا بی تو بهاریست
همان لبخندی که توان را
از من می ربود بر لبانت
زینت بست.
و به ارامی از من فاصله
گرفتی بی هیچ کلامی.
من خاموش به تو نگاه می کردم
و در دل با خود می گفتم :ای کاش این قامت
نحیف لحظه ای فقط لحظه ای می اندیشید که
اسمان بهاری یعنی ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهانی
و این جمله ،جمله ای
بود بدتر از هر خواهش
برای ماندن و تمنایی
بود برای با او بودن.

 

 کاش



چشمام و می بندم و تو رو تو ذهنم تصور می کنم٬ تصور می کنم که دوباره

پیشم اومدی٬ دستت و تو دستم گذاشتی و برای همیشه مال من شدی تا ابد.

کاش لا عقل برای یک بار هم که شده حرف دلتو می زدی. می گفتی دوستم داری و

تا آخرش با هامی.

کاشکی ...

کاش از دستت نمیدادم

کاش یه جای کوچولو تو اون قلب کوچولوت داشتم...

ولی حیف که همه ی اینا رویا ی منه. رویایی که خودم در ذهنم پروراندم.

هنوز هم منتظرم و هیچ وقت ناامید نمیشم حتی در واپسین لحظات زندگی ام

 

 


هیچ گاه چشمهایی را که عاشقانه میپرستم ندیدم اما میدانم چشمهایش به مهربانی دریا و به وسعت دشت شقایق است و این برای من کافی است که بدانم عمق چشمانش به ژرفای اقیانوس است و مثل دشت آرام است. من رنگ چشمانش را برای چه میخواهم بدانم وقتی نگاهش پر از عشق است وقتی در عمیقترین نقطه چشمانش می شود دریا را پیدا کرد و در ساحل چشمانش به آرامش رسید. رنگ چشمش مهم نیست وقتی در کنارش به آرامش خیال میرسی و میخواهی تمام دنیا در یک لحظه نگاه او تمام شود. هیچ چیز مهم نیست وقتی ایثار و عشق در نگاه او معنا پیدا کند. یک نگاه برایت تمام دنیا میشود. باور میکنی؟

 



نوشتن

نه از دریا و قایق می نویسم

نه از زخم شقایق می نویسم

به یاد لحظه های با تو بودن

به یاد آن دقایق می نویسم

 

 

برگرد
 
برگرد....

به هم که می رسیم سه نفریم. من و تو و بوسه.
از هم که جدا می شویم چهار نفریم : تو و تنهایی و من و عذاب...!
من از قصه ی زندگی ام نمی ترسم . من از بی تو بودن , به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام! اکنون که قلبم مالامال از غم زندگیست , اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد , برگرد!!
باز هم به من ببخش احساس جاودانه دوست داشتن را . باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا.
بگذار در آغوشت آرامش بدست آورم.!!!
بدان که قلب من شکسته! بدان که روحم از همه دردها خسته شده است!
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه مرا ترک خواهد کرد!
کجا نوشته اند؟؟؟

در توالی سکوت تو

در تداوم نبودنت

رد پای آشنایی از صدای تو

در میان حجم خاطرم

هنوز زنده است

هنوز می تپد

و باورش نمی شود

که نیستی

که رفته ای

کجا نوشته اند عشق

این چنین میان مرز سایه هاست ؟

این چنین پر از هجوم فاصله

در تقابل میان آب و تشنگی

تقابل میان درد و زندگی ؟

کجا نوشته اند ؟
 

 

 

بدون تو....
 
 
خیابان در تنهایی خود غرق است
و نگاه منتظرش بر رهگذریست
که نادانی به او جرأت داده است
تا بر سنگفرش صبورانه قدم بگذارد
خانه در تنهایی خود غرق است
و حضور ره نوردی را می نگرد
که گامهایش لحظه ای
سکوت سنگین خانه را شکسته است
آسمان در تنهایی خود غرق است
و گذار پرنده ای را می خواهد
که بال افشان آغوش فروبسته او را بگشاید
و من در تنهایی خودم غرقم و به روزی می اندیشم
که دیگر نباشم

 

 جمله آخر



خدا زمین را مدور آفرید تا به انسان بگوید همان لحظه ای که تصور میکنی به آخر دنیا رسیده ای ،درست در نقطه آغاز هستی



باور عشق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد